نقدی بر متن ناتوانی در گفتگو؛ از امیر کبیر تا شیخ شجاع»
تقدیم به استاد گرامیم محسن رنانی
توضیح: این متن را پس از انتشار مطلبی از استاد عزیزم محسن رنانی با عنوان ناتوانی در گفتگو؛ از امیرکبیر تا شیخ شجاع» نوشتم و برای ایشان ارسال کردم؛ اکنون که لطف کردهاند نقد را مطالعه نموده و اجازه انتشار آن را دادهاند، آن را به صورت عمومی منتشر میکنم.
به نظرم ایده مرکزی طرح شده در آن متن، که هسته مرکزی سخنرانیها و مطالب منتشر شده از محسن رنانی در چند مدت اخیر نیز هست، ایدهای قابل نقد است؛ که بواسطه حوزه گسترده اثرگذاری شخصیتی چون ایشان بر اهمیت نقد آن نیز افزوده میشود؛ چرا که اگر علت اصلی گشوده نشدن گره توسعه در ایران را به اشتباه شناسایی کنیم؛ ممکن است در شرایطی که زمینه برای گشودن این گره فراهم میشود بر عواملی تاکید کنیم که خود متغیر وابسته بودهاند و تلاش در جهت بهبود وضعیت آنها اثر چندانی در گشودن گره نخواهد داشت.
در یکی از آخرین گفتگوهای محسن رنانی که در کانال شخصی ایشان نیز منتشر شده است، بیان کردهاند که تحول در آموزش و پرورش نیازمند عزم ی است»؛ برداشت من از این سخن رنانی این است که بهبود وضعیت رشد و پرورش کودکان ایرانی که دغدغه ارزشمند وی در چند سال اخیر است، تحت تاثیر متغیری ی است؛ اگر این برداشت من از صحبت ایشان صحیح باشد، همین سخن میتواند نقدی بر ایده مرکزی رنانی مبنی بر توسعه نیافتگی ایران بواسطه عدم رشد در دوران کودکی و نیاموختن برخی مهارتها از جمله گفتگو در این دوران باشد.
برای آنانی که حوصله مطالعه متنی در حدود 3700 کلمه را ندارند ایده مرکزی آن را میتوان در 58 کلمه اینگونه خلاصه کرد که: راز فروبستگی توسعه در ایران، نه ناتوانی ما ایرانیان در گفتگو که از قضا تاریخ گواه آن است که از بسیاری از ملل توسعه یافته کنونی در آن تواناتریم، بلکه ناتوانی ما در بنیانگذاری سیستمهای حکمرانی کارآمد پس از فروپاشی سیستمهای حکمرانی ناکارآمد است؛ سیستم هایی که راز پرورش کودکانی توانا را نیز باید در آنها جستجو کرد.
درود بر استاد عزیزم
به تازگی متنی را با عنوان ناتوانی در گفتگو؛ از امیرکبیر تا شیخ شجاع» منتشر نمودهاید که حاوی نکاتی آموزنده و انذارهایی هوشمندانه است که باید با دقت از سوی سران نظام و افرادی در گروههای ی مختلف خوانده شود. اما جدا از نکات آموزنده طرح شده، هسته اصلی تبیین ارائه شده در متن، برای علت عدم دست یافتن ایران به توسعه، نارسا، قابل نقد، گمراه کننده و اگر اندکی تیزتر بگوییم بواسطه طرح شدن از سوی شخصیتی تاثیرگذار در جامعه و دانشگاه، چون شما، میتواند حتی برای آینده ایران خطرناک باشد.
پیش از هر چیز بگویم که در اصل موضوع، که ایرانیان در چند قرن گذشته و بویژه در یک قرن اخیر، ناتوان از گشودن گرهای کهن بودهاند، با شما هم داستانم؛ اما سخن بر سر علت اصلی استمرار این شرایط و ناتوانی ایرانیان در گشودن این گره است؛ که با اتکا به مطالب طرح شده در متن، شما آن را در ناتوانی ایرانیان در گفتگو بواسطه عدم یادگیری این مهارت در دوران کودکی دانستهاید. باید توجه داشت که اگر تبیینی دقیق و نزدیک به واقع از این گره تاریخی کهن ارائه نکنیم که به نظرم در متن منتشر شده از سوی شما ارائه نشده است، بیم آن میرود که همچنان این گره باقی بماند و حتی در شرایطی که زمینه برای گشودن آن فراهم میشود بواسطه ناآگاهی به علت اصلی گشوده نشدن این گره، تجربه تلخ گذشته را تکرار نماییم.
با این توضیح، نقد متن را آغاز میکنم و پیشاپیش از شما بواسطه سعه صدر در شنیدن پرسشها و ابهامهای دانشآموز خود سپاسگزارم.
در پاراگراف نخست متن بیان نمودهاید:
دو سالی است که مطالعاتم را به موضوع کودکی و توسعه» چرخاندهام، چرا که دریافتهام که بذر توسعهی هر جامعهای در کودکیِ مردمانش کاشته میشود».
تجربه تاریخی نشان میدهد که این سخن نمیتواند چندان محملی از واقعیت داشته باشد. هیچ کشور توسعه یافتهای را در جهان سراغ نداریم که در آن، علت اصلی توسعه یافتگی این کشور و جدا شدن آن از شرایط پیشا توسعه، بواسطه کشت بذر توسعه در کودکی مردمانش محقق شده باشد، اگرچه در ادامه مسیر بی شک برنامههایی مترقی را برای رشد و شکوفایی کودکانشان تدوین کردهاند. اصولا توجه به ضرورت رشد و شکوفایی کودکان، محصول نظامهای حکمرانی عموما مدرنی است که حداقلی از کارآمدی را داشته باشند و نه علت پیداش چنین نظامهایی.
پرسشی که میتواند هسته مرکزی ادعای فوق را به چالش بکشد آن است که آیا براستی فرهنگ گفتگو در بین مردمان ایران زمین از مردمان برخی کشورها که اکنون در زمره کشورهای توسعه یافته هستند ضعیفتر است؟ یا به عبارتی این کشورها از زمانی به توسعه دست یافتهاند که به توانمندسازی کودکانشان در زمینه مهارتهای گفتگو توجه کردهاند؟ به نظر نمیرسد دادههای تاریخی این نظر را تایید کند.
در ادامه فرمودهاید:
بهترین شاخص کودکی یک جامعه، رفتار تمداران آن جامعه است. تمداران، معمولاً افرادی هستند که دارای هوش اجتماعی» و توانایی ارتباطی» بالاتر از سطح متوسط جامعه خود هستند. پس نگاه به خلقیات و رفتار تمداران یک جامعه میتواند به ما نشان دهد که آن جامعه در چه مرحلهای از بلوغ تاریخی خود است.»
عبارت فوق از این جهت قابل نقد است که در آن بدون توجه به مکانیزمهای رسیدن تمداران به قدرت در یک جامعه، گزارهای کلی صادر نموده است. اگر شما در نظام حکمرانی خود، مکانیزم دست یافتن به نقشهای کلیدی در این نظام را به گونهای طراحی کردهاید که در آن وما افرادی با توانایی ارتباطی» بالا و هوش اجتماعی» خوب به قدرت نرسند؛ آیا باز هم میتوانید این گزاره را طرح نمایید؟ آیا مکانیزمهای دستیابی به قدرت و جایگاههای ی مهم جامعه ایران از قبیل نمایندگی مجلس به گونهای است که به واقع افرادی با هوش اجتماعی و توانایی ارتباطی بالا به این جایگاهها دست مییابند؟ گمان نمیکنم. بنابراین مکانیزم به قدرت رسیدن تمداران که بخشی از طراحی نظام حکمرانی است خود مکانیزم مهمی است که در گزاره فوق توجهی به آن نشده است.
سپس بیان کردهاید:
متاسفانه این ویژگیها چیزی نیستند که هر گاه اراده کنیم آنها را کسب کنیم. این ویژگیها باید از کودکی و در فرایند آموزش، در وجود افراد جایگیر و درونی و به یک عادت رفتاری تبدیل شود. و فراموش نکنیم که هر گاه در فرد یا جامعهای توانایی گفتوگو شکل نگیرد بستری مناسب برای پدیداری دیکتاتوری فراهم آمده است. اگر ما در خانه و کارخانه و حکومت دیکتاتوری میکنیم، به این علت است که در خانه و کارخانه و حکومت، توانایی گفتوگو نداریم.»
ضعف هسته اصلی تبیین ارائه شده در متن، خود را در این پاراگراف به خوبی نشان داده است. عبارت فوق به گونهای تقلیلگرایانه، موضوع دیکتاتوری در حوزههای مختلف را به امری فردی تقلیل داده است. بنا بر ادعای طرح شده اگر فردی را که توانایی گفتگو دارد در یک نظام حکمرانی قرار دهیم که اصول، طراحی و معماری آن مشوق و حمایت کننده گفتگو نیست، مساله حل میشود. در حالی که به نظر میرسد این موضوع درست نیست و ساختارها و نظامهای حکمرانی که بواسطه وجود نواقصی در طراحی آنها، زمینه را برای دیکتاتوری فراهم میکنند، فارغ از اینکه چه افرادی با چه ویژگیهایی در موقعیتهای کلیدی آنها قرار گیرند عموما به سمت دیکتاتوری میل خواهند کرد.
در ادامه بیان کردهاید:
اکنون میگویم اصلیترین معضل اجتماعی که مانع مهمی برای شکلگیری شرایط آستانهای توسعه در کشور ما شده است و باعث شده که ما حتی نتوانیم از سایر مواهب و فرصتهای تاریخی مان (مثل نفت، انقلاب و .) نیز برای توسعه بهره ببریم، همین ناتوانی در گفتوگو است. و این ناتوانی در گفتوگو در تمداران ما شدیداً مشهود است.»
در ادامه مطالب قبلی طرح شده، مسالهشناسی ارائه شده در این پاراگراف نیز سخت گمراه کننده است؛ اصلیترین معضل اجتماعی ما نه ناتوانی در گفتگو، بلکه ناتوانی در بنیانگذاری و طراحی نظامهای حکمرانیای است که شرایط لازم برای گفتگویی برابر را ببین گروهها و جریانهای ی مختلف فراهم نمایند؛ بدون آنکه در گذر زمان بواسطه نقص، نظام طراحی شده دچار انباشت قدرت و یا ثروت در بخشهایی از خود شود که عموما انگیزه و میل به گفتگو را در کسانی که در مناصب کلیدی آن قرار گرفتهاند، فارغ از ویژگیهای فردی این افراد، از بین خواهد برد.
سپس فرمودهاید:
و البته این ناکامیها و شورشها و نهضتها و جنبشها و انقلابهایی که ما در دوران پس از مشروطیت داشتهایم نیز حاصل همین ناتوانی در گفتوگو بوده است»
این تبیین نیز در ادامه تبیینهای ارائه شده قبلی نادرست به نظر میرسد. این تلاطمهای پی در پی، نه حاصل ناتوانی ایرانیان در گفتگو که حاصل نظامهای حکمرانی ناپایداری است که به دلیل ضعف در طراحی، ناپایداری را به سیستم تحت کنترل و تنظیم خود نیز انتقال میدهند و بعد از مدتی بواسطه ناکارآمدی دچار فروپاشی شده و پس از فروپاشی نیز ایرانیان و رهبران آنها در چند قرن گذشته به صورت عام و یک قرن اخیر به صورت خاص به اهمیت طراحی و معماری نظامهای حکمرانی توجه نکرده و روابط کهنه گذشته را در نامی جدید بازسازی میکنند؛ که نتیجه و سرنوشت همان نتیجه و سرنوشت قبلی است: ناپایداری و فروپاشی بواسطه ضعفهای نظام حکمرانی.
در ادامه بیان کردهاید:
ما ملت ایران از ناتوانی رهبرانمان در گفتوگو، خسارتهای تاریخی فراوانی دیدهایم و تاریخ را پیدرپی تکرار کردهایم»
این گزاره نیز همانند گزارههای قبلی نادرست به نظر میرسد. اگرچه رهبران ایرانی بی گمان ضعفهایی در زمینه توانایی در گفتگو داشتهاند، اما هیچ داده تاریخی وجود ندارد که ثابت کند رهبران کشورهایی که اکنون به توسعه دست یافتهاند دارای تواناییهای گفتگویی بیشتری از رهبران ایرانی بودهاند. به نظر نمیرسد تکرار تاریخ ما ناشی از ناتوانی رهبرانمان در گفتگو باشد؛ بلکه این تکرار تاریخی، ناشی از ناتوانی رهبرانمان در طراحی نظامهای حکمرانی کارآمد پس از فروپاشی نظامهای ناکارآمد گذشته است. باید دید که طراحی و معماری نظام حکمرانی در ایران، چگونه بوده است که اولا رهبرانی با توانایی اندک در مهارتهایی گفتگویی به قدرت رسیدهاند و در ثانی گوش این رهبران که از قضا پیش از به قدرت رسیدن بعضا، تواناییهای قابل توجهی نیز در گفتگو از خود نشان دادهاند با قرار گرفتن در مسندهای قدرت به مرور زمان سنگین و در نهایت کر شده است.
در ادامه متن با ذکر مثالهایی از رهبران مصلح ایرانی در صدد اثبات ادعای اصلی خود برآمدهاید:
شکی نیست که امیرکبیر بنیانگذار اصلاحات حکومتی در ایران نوین است. افکار بلندی که او در سر داشت اگر عملی شده بود احتمالا ایران امروز جایگاه متفاوتی میداشت. امیر، نیکاندیش و نواندیش و جسور بود، شدیداً ضد فساد بود و افقهای بلندی را برای جامعه ما در نظر داشت. اما امیر، تندخو نیز بود. تحَکُّم و تغیُّر میکرد و با شیوه مدیریتی فردمحور خویش، اکثر درباریان را رنجانده بود. با فساد هم اگر میخواهیم مبارزه کنیم راهش دیکتاتوری نیست راهش گفتوگوست. اما امیر یک تنه و با قدرت و بیاغماض به مبارزه با فساد پرداخته بود. درباریان هم چپ و راست پیش شاه ژاژ میخاییدند و شاه را عصبی می کردند. شاه هم از دست امیر عصبانی که میشد، او را صدا نمیزد و به گفتوگوی بیپرده و جدی فرا نمیخواند، فقط گاهگاهی به امیر نیش و کنایهای می زد، امیر هم به سابقه معلمیاش برای شاه، از تحقیر یا بی اعتنایی به او ابایی نداشت و در بهترین حالت توجیهات کلی میآورد و میگذشت. و البته در چنین شرایطی رابطه شاه و امیر روز به روز تیرهتر و تیرهتر میشد تا این که صبر شاه تمام شد و به سان همهی دیکتاتورها، راه حل را در پاک کردن اصل مساله دید. و کرد آنچه نباید میکرد و نخستین تجربهی یک اصلاحطلبی شکست خورده و خونبار را برای ت ایران رقم زد که سایهاش در همه این سالها بود و بود و عقده اش همچنان هست و هست».
به نظر میرسد در پاراگراف فوق این موضوع نادیده گرفته شده است که نظام حکمرانیای که بواسطه ضعف در طراحی، شاه مطلق العنانی را پدید آورده که با یک فرمان میتواند رگ امیر را بریده و سر او را زیر آب کند و آب از آب تکان نخورد؛ مساله اصلی ماست و نه ناتوانی امیر و یا شاه در گفتگو. ما ناتوان از طراحی و پیادهسازی نظامهای حکمرانیای بودهایم که قدرت را به گونهای بهینه با قدرت محدود نموده و از انباشت قدرت و ثروت در بخشهایی از نظام حکمرانی در گذر زمان ممانعت نماید، چرا که این انباشت ارتباطی وثیق با سنگینی گوش حاکمان و توانایی آنها برای بریدن رگ مخالفان دارد.
سپس بیان کردهاید:
رضا خان آمد. او نه تنها گفتوگو را نمیفهمید بلکه سواد هم نداشت. زبان او زبان تفنگ بود. و چه زبان برندهای بود آنگاه که ایران پاره پاره شده بود تا جایی که مثلا اگر شیرازی بودی برای رفتن به خوزستان باید پاسپورت میگرفتی. کشور را ظرف پنجسال جمع کرد و یکپارچه ساخت. دستمریزاد و بابت این خدمتی که به ایران کرد خدایش بیامرزاد. بعد هم اکثریت نمایندگان به تغییر سطلنت به نفع او رای دادند. چند سال اول هم اوضاع خوب بود، اما به سرعت به بیراهه رفت. چرا؟ چون بین رضاشاه و سایر بزرگان ت، گفتوگویی برقرار نشد».
در این پاراگراف، پرسشی خوب را طرح نمودهاید که در ادامه خط سیر قبلی، پاسخی بد به آن داده شده است. به راستی چرا رضا شاه به بیراههرفت؟ در حالی که چند سال اول اوضاع خوب بود. در اینجاست که به خوبی میتوان ضعف در طراحی نظام حکمرانی را نشان داد؛ نتیجه نظامی که بواسطه نقص در طراحی در گذر زمان دچار تورم قدرت و ثروت در بخشهایی از خود میشود، بدون آنکه تمهیدی برای محدود نمودن آنها اندیشیده باشد، این است که افراد قرار گرفته در مناصب کلیدی آن، به مرور چشمهایشان کور و گوشهایشان کر میشود و حتی علیرغم آنکه پیش از به قدرت رسیدن افرادی متبهر و توانا در گفتگو بودند پس از قرار گرفتن در مسند قدرت، این توانایی خود را رفته رفته از دست داده و تنها تبدیل به افرادی میشوند که توانایی گفتن دارند و نه شنیدن.
در ادامه اینگونه بیان نمودهاید:
شاید اگر در مجلس پنجم مشروطیت، مدرس و یاران او با جمهوریخواهان مجلس گفتوگو کرده بودند، میتوانستند طرح جمهوریت را با اصلاحاتی که دو طرف را راضی کند به تصویب برسانند و نگذارند سلطنت پهلوی جایگزین سلطنت قاجار شود. آنگاه رضا خان، به جای آن که شاه شود، رئیسجمهور شده بود. در این صورت حتی اگر مادامالعمر هم رئیسجمهور مانده بود بالاخره پس از او رئیسجمهور دیگری آمده بود و سلطنت استبدادی ادامه پیدا نمیکرد و دیگر نیازی به نهضتها و انقلابهای بعدی نبود و لاجرم کشور بسیاری از خسارتهایی که بعد از او دید را نمیدید. اما مجلسیان آنقدر در گفتوگو ناتوان بودند که برای رهایی از مناقشه بر سر طرح جمهوریت، به طرح تغییر سلطنت روی آوردند و شد آنچه نباید میشد.»
دقیقا به نظر میرسد مدرس، یاران او و تمامی کسانی که با طرح جمهوریت به مخالفت برخواستند، بواسطه عدم آگاهی به اهمیت طراحی نظامهای حکمرانی و قائل شدن اهمیتی بیش از حد برای افراد در برابر نظامهای حکمرانی و شاید گرفتار شدن در دام خصومتهایی شخصی، از حرکت به سمت اصلاح نظام حکمرانی، که طرح جمهوریت یکی از روشها برای اصلاح این نظام در مرحله بنیانگذاری بود، غافل شدند. این موضوع ربطی به توانایی آنها برای گفتگو نداشت، بلکه با تبیین نادرست آنها از علل وضعیت نامناسب ایران ارتباط پیدا میکرد.
در ادامه با پرداختن به انقلاب 1357 فرمودهاید:
به گمان من اگر با شاه گفتوگو شده بود و حتی رژیم سلطنت با اصلاحاتی که انقلابیان را راضی میکرد دوام آورده بود یا تغییر رژیم به صورت مرحلهای و با تفاهم دو طرف و از طریق همهپرسی انجام شده بود، بسیاری از تندرویهای پس از انقلاب رخ نمیداد، نهادها و سازوکارهای جا افتاده قانونی ویران نمیشد، زیر ساختهای صنعتی و روند رشد بخش خصوصی و کارآفرین متوقف نمیشد و بخش بزرگی از درهمریزیهای بعد از انقلاب که حاصل فقدان قانون یا تغییرات شتابزده قوانین بود رخ نمی داد. حتی اگر با بختیار هم گفتوگو شده بود، تغییر رژیم، عقلانیتر رخ داده بود. اما یادمان نرود که در گفتوگو پذیرش همسنگی اولیه، شرط است. نمیشود گفتوگو بخواهیم اما به شرط آن که طرف پیش از گفتوگو شکست خود را بپذیرد!»
دقیقا از از این رو رهبران انقلاب و برخی روشنفکران به اهمیت چنین کاری واقف نشدند، که علل شکلگیری آن شرایط را شخص محمد رضا شاه پهلوی میدانستند و نه نواقص موجود در نظام حکمرانیای که زمینه را برای مطلق العنان شدن محمد رضا و ناشنوایی او از شنیدن صداهای انقلاب پدید آورده بود، و همین عدم آگاهی خود را در طراحی و معماری نظام پسین نیز نشان داد و زمینه برای ناشنوایی حکمرانان بعدی فراهم شد.
در ادامه به جنگ رسیدهاید و اینگونه بیان کردهاید:
حتی جنگ تحمیلی هم با گفتوگو قابل پیشگیری بود. سفیر وقت ایران در عراق بارها گفته است که صدام چندین بار او را به کاخ خویش فراخوانده و پرسیده است آیا ایران با او سرجنگ دارد؟ و او پاسخ منفی داده است. و صدام پرسیده است که اگر سر جنگ ندارید پس این همه تبلیغات ضد عراقی در صدا وسیمای عربی شما برای چیست؟ صدام سفیر جمهوری اسلامی را به صراحت تهدید کرده بود که اگر ایران دست از لجن پراکنی بر علیه رژیم او بر ندارد، به ایران حمله خواهد کرد. مقامات ما در ایران حتی نتوانستند درباره این تهدید صدام گفتوگوی موثری داشته باشند و راهکاری بیابند. فرمودند صدام غلط میکند به ایران حمله کند، و تمام شد. و شد آنچه میتوانست نشود.»
این بیش از آنکه ناتوانی یک فرد برای گفتگو باشد، ناتوانی یک نظام حکمرانی است که تمام مصالح خود را به دست یک مقام و مسند میسپارد، در حالی که اگر مکانیزمهای کارآمد و عقلانی کنترل و تنظیم، برای این نظام حکمرانی طراحی شده بود، طبیعتا یک فرد نمیتوانست یک ملت را به این مسیر ببرد و مکانیزمهای کنترل کننده عوارض اقدامات و تصمیمهای نادرست فردی را کنترل میکرد.
سپس اینگونه ادامه دادهاید:
مجلس اول پس از انقلاب عصارهی فضایل ملت ایران بود، که غیر از گروههای چپ که به کلی از ورود به انتخابات منع شدند، از همه قشرها و گروهها نمایندهای در آن مجلس بود. اما جز تخریب و تهدید و اتهام زدن به یکدیگر، این مجلس کدام تجربهی ماندگار از گفتوگوی ی موثر برای حلوفصل مسائل ملی را به یادگار گذاشته است؟ مجلس ششم نیز عصاره روشنفکری دینی و اصلاح طلبی جامعه ایران است. ببینیم کدام تجربه موفق گفتوگو با بقیه حاکمیت و مراجع اقتدار نظام را بر جای گذاشت؟ آنگونه به شتاب رفتند که رقیب را به وحشت انداختند.»
در نقد پاراگراف فوق میتوان بیان کرد که از قضا مجلس اول مناسبترین مجلس بود که اگر تجربه آن بواسطه ضعفهای نظام حکمرانی در انباشت قدرت و ثروت در بخشهایی از آن، ناکام نمیماند و گروهی بواسطه این ضعفها مجال این را نمییافتند که این تجربه را عقیم کنند، به مرور، اصلاح نظام حکمرانی صورت میپذیرفت؛ اما مساله زمانی آغاز شد که بواسطه ضعف نظام حکمرانی، گروهی مجال این را یافتند که با اتکا به عدم توزیع متوازن قدرت در ساختار نوین، گروه و گروههای دیگر را یک به یک حذف نموده و دایره قدرت را کوچک و کوچکتر نمایند تا کشتی تبدیل به قایق پارهای شود که مهدی از آن سخن گفت.
در ادامه بیان نمودهاید:
گمان نکنیم رکود عمیق کنونی همهاش ریشه اقتصادی دارد. به گمان من بخش بزرگی از این رکود ناشی از همان فشارهای تله بنیانگذار است. در تله بنیانگذار، نقطهای هست که از آن پس همه منتظر واقعهای فیصله بخش» هستند تا کشور از تله خارج شود و همین باعث میشود که فضای ی کشور چنان در ابهام فرو رود که هیچ سرمایهای بر زمین ننشیند و تولید پشتوانههای مالی خود را از دست بدهد. من بخش بزرگی از رکود عمیق سالهای اخیر را ناشی از همین در ابهام ماندگی تلهبنیانگذار میدانم.»
پرسشی که میتواند به گشودگی بحث کمک کند این است که آیا وما تمامی نظامهای حکمرانی با طراحیها و معماریهای گوناگون، گرفتار تله بنیانگذار» میشوند و یا این تله مختص نظامهایی خاص با طراحی خاصی است؟ اگر بگوییم آری، که دادههای تاریخی موجود این را نشان نمیدهند و اگر بگوییم خیر، که به اهمیت طراحی و معماری نظامهای حکمرانی در مقایسه با سایر عوامل اذعان کردهایم.
در ادامه متن با رسیدن به رخدادهای سال 88 اینگونه بیان نمودهاید:
در نیز ناتوانی رهبران هر دو طرف بازی برای یک گفتوگوی جدی و منصفانه آشکار بود. آیا ناتوانی بیش از این، که یک مساله ساده (اختلاف در نتایج انتخابات) را که دهها راه حل عقلانی دارد، چنان پیچیده کردیم که دیگر گشودن گرههای آن برای هر دو طرف به خودکشی ی میماند؟»
مثال اشاره شده در پاراگراف فوق بیش از آنکه بیان کننده اهمیت ناتوانی رهبران در گفتگو در پیدایش شرایط کنونی باشد بیان کننده اهمیت مکانیزمهای کنترل و رفع تضاد در نظامهای حکمرانی است، مکانیزمی که نظام حکمرانی کنونی به شدت دچار ضعف و نقص در آن است. تمامی نظامهای حکمرانی در مقاطعی گرفتار تنش ی و تضاد بین گروهها و جریانهای مختلف ی میشوند، اما نظامی کارآمدتر است که پیش از شکلگیری تضادها، مکانیزمهای مناسبی را برای رفع این تضادها و یا تخفیف آنها در نظر گرفته باشد. نظامی که در زمان طراحی، مکانیزمهای کنترل تنش و تضاد را به گونهای که اطمینان طرفهای مختلف تضاد را به خود جلب نماید در نظر نگرفته باشد، عموما از حل و فصل مناسب این بحرانها ناتوان است و در گذر زمان تنها بر شدت و عمق تضادهای موجود در چنین جامعهای افزوده خواهد شد.
در ادامه با پرداختن به موضوع قتلهای زنجیرهای بیان کردهاید:
ما فراموش نکردهایم که در قضیه قتلهای زنجیرهای اگر پایمردی خاتمی نبود، حکومت اجازه نمیداد وزارت اطلاعات تقصیر این قتلها را به گردن بگیرد»
مثال فوق دقیقا بر ملا کننده یکی از ضعفهای اساسی نظام حکمرانی در ایران است. نظامهای حکمرانی باید فارغ از افرادی که در مناصب کلیدی آنها قرار میگیرند، حداقلی از کارآمدی را در خود حفظ کنند. اما نظام حکمرانی کنونی در ایران که دنباله نظامهای حکمرانی کهن است، نظامی شخص محور است که خروجی آن به شدت به کیفیت اشخاصی که در مناصب کلیدی قرار میگیرند وابسته است.
سپس بیان نمودهاید:
از این مهمتر، نظام ی اصلا گمان نَبَرَد که دولت دوازدهم بتواند در چهار سال آینده اقتصاد ایران را از رکود خارج کند. رکود امروز اقتصاد ایران شش ریشه دارد و فقط یک ریشه آن از جنس متغیرهای اقتصاد کلان است که آن هم فقط در شرایط عادی توسط دولت قابل مدیریت است. اما همین یک ریشه را هم در شرایط امروز که دیگر نه با حجم پول، نه با نرخ بهره، نه با نرخ ارز، نه با نظام بانکی، نه با وام خارجی و نه با درآمدهای نفت نمی توان اقتصاد ایران را به تحرک واداشت، دولت نمیتواند مدیریت کند. در این صورت اگر اقتصاد ایران در دو سه سال آینده به رشدی قابل توجه دست نیابد ـ که بعید است چنین شود ـ ما شاهد ورود اقتصاد ایران به فرایند ونزوئلایی شدن» خواهیم بود. در چنین شرایطی البته مطالبات ی نیز به مطالبات اقتصادی افزوده خواهد شد. حکومت باید مناقشه ۸۸ را پیش از آن که اقتصاد ایران فرایند ونزوئلایی شدن» شود حلوفصل کند و خطر گره خوردن امواج ی به بحرانهای اقتصادی را کاهش دهد.»
شما بهتر از هر کسی میدانید که ناتوانی نظام حکمرانی در حل مناقشه 88، توانایی آن در هدایت اقتصاد ایران به سمت ونزوئلایی شدن و ناتوانی آن در ممانعت از حرکت کشور به این سمت، علل مشترکی دارد که اگر نظام حکمرانی کنونی با انجام اصلاحاتی موفق به حل یکی از این مسائل شود، میتوان امیدوار بود که سایر مسائل نیز رفته رفته حل شوند.
سپس بیان فرمودهاید:
پیام این تحول در سوالات فعالان اقتصادی این است که در شانزده سال اخیر، فضای ی مبهمتر شده و محیط کسبوکار به قهقرا رفته و عدم اطمینان شدیدا افزایش یافته است. و به گمان من مهمترین عامل این قهقرا، گرهای است که با مناقشه ۸۸ بر جان این کشور افتاده است. جامعه دوپاره شده است، ت دوپاره شده است، اقتصاد دوپاره شده است، مذهب دوپاره شده است، هنر دوپاره شده است»
باید توجه داشت که اگر با دیدی تاریخ به روند شکلگیری شرایط کنونی بپردازیم، مهمترین عامل این قهقرا، گرهای نیست که با مناقشه 88 به جان کشور افتاده است، گره 88، یکی دیگر از گرههایی بود که بواسطه ضعف و نواقص نظام حکمرانی بر جان کشور افتاد، جامعه، ت، اقتصاد، مذهب و هنر نیز از همان زمان شروع به دوپاره شدن نمود که ما به واسطه عدم آگاهی به اهمیت بنیانگذاری یک نظام حکمرانی کارآمد، نظام حکمرانیای را طراحی و پیادهسازی کرده و به آن تن دادیم، که دوپاره کردن تمامی این امور جزو ویژگیهای این نظام بود.
در پایان از اینکه وقت گرانبهای خود را صرف مطالعه نقدها، پرسشها و ابهامهای دانش آموز خود کردید سپاسگزارم.
پیروز و سربلند باشید
گروهی افزایش قیمت دلار و کاهش ارزش پول ملی را اقدامی از سوی دولت در سایه میدانند و گروهی دیگر آن را نتیجه ضعف تیم اقتصادی دولت قلمداد میکنند. اما بحرانهای کنونی به صورت عام و بحران کنونی ارزی به صورت خاص، بزرگتر از آن هستند که عواملی در سطح کنشگران فردی پدید آورنده آن باشند.
دو اصل درباره رفتار سیستمها به صورت عام و سیستمهای حکمرانی به صورت خاص وجود دارد که در تحلیل شرایط کنونی کشور میتواند کمک کننده باشد؛ این دو اصل عبارتند از:
1- یک سیستم بیشتر تمایل به تحریف اطلاعات به گونهای دارد که بیشترین پاداش و کمترین تنبیه را برای آن در پی داشته باشد.
2- یک سیستم، اولویت پردازش ضروری را به آن دسته از اطلاعاتی میدهد که پیچیدگی موضوع را کم میکنند.
سیستم حکمرانی کشور نیز بر اساس دو اصل فوق در تمامی سالهای گذشته اطلاعات را به گونهای تحریف کرده است که بحرانهای برآمده از طراحی ناکارآمد و ضعفهای خود را متوجه کنشگران فردی و یا قدرتهای خارجی کرده است؛ بی دلیل نیست که تمامی روسای جمهور پیشین از منظر این سیستم، اکنون بی اعتبار شدهاند؛ چرا که این سیستم برای پوشاندن نقاط ضعف خود به قربانی نیاز دارد و قربانی جدید است.
در کشور در تمامی سالهای گذشته و از قضا در مورد همین بحران کاهش ارزش پول ملی، گروههای ی رسمی فعال در کشور از تنها عاملی که سخن به میان نمیآورند، ناکارآمدی سیستم حکمرانی کشور است.
از منظر این گروهها، در بحرانها همواره مدیران، کنشگران و گروههای ی رقیب مسئول بودهاند و هیچگاه از علت اصلی پیدایش بحران، یعنی ناکارآمدی سیستم حکمرانی سخنی به میان آورده نمیشود. سخن اینجاست که مگر این سیستم حکمرانی در مجموع سالهای گذشته در عرصههای آموزش، محیط زیست، میراث فرهنگی، ت داخلی و ت خارجی عملکرد مثبت و رضایت بخشی داشته است که انتظار داریم در عرصه اقتصادی و مشخصا حفظ ارزش پول ملی عملکرد مناسبی داشته باشد.
روند نزولی کاهش ارزش پول ملی ارتباطی تنگاتنگ با عامل کاهش سطح آبهای زیرزمینی، کاهش سطح سرمایه اجتماعی فردی و نهادی، کاهش وسعت جنگلهای کشور، کاهش ارزش پاسپورت ایران و تمامی کاهشها و افزایشهای نگران کننده ایران امروز دارد.
زمان آن رسیده است که درباره این علت مشترک گفتگو کنیم؛ به تعویق انداختن گفتگو درباره این علت، متهم کردن این کنشگر و یا آن کنشگر و تمرکز بر توصیههای اخلاقی به مردم عادی برای مصرف کمتر آب و نخریدن ارز، نه تنها کمکی به حل بحران نخواهد کرد بلکه زمان را برای جلوگیری از رسیدن کشور به مرز فروپاشی از بین خواهد برد و فضای ذهنی جامعه را مغشوش خواهد میکند.
اکنون دو راه بیشتر پیشرو نداریم: آغاز گفتگویی شفاف درباره ناکارآمدیهای نظام حکمرانی و یا ادامه مسیر تا رسیدن به مرز سقوط.
آقای ! بزرگترین مسئولیت شما در شرایط کنونی آغاز گفتگویی شفاف با جامعه ایرانی درباره ناکارآمدیهای نظام حکمرانی است؛ بدون سخن گفتن از آنها که البته موجبات رنجش بسیاری و از جمله خودتان را فراهم خواهد کرد، رهایی از شرایط کنونی امکانپذیر نیست. سیستمهای حکمرانی ناکارآمد برای ادامه حیات به کنشگرانی نیاز دارند که مسئولیت بحرانهای سیستمی را بر عهده آنها بگذارند تا از این طریق هم نقش خود را در پیدایش بحرانها بپوشانند و هم از پیچیدگیهای موضوع بکاهند و این بار نوبت شماست.
⚠️ برای دریافت تحلیلهایی در زمینه سیستمهای حکمرانی به کانال زیر بپیوندید:
@governancesystems
در یکی از داستانهای صبحی، زنی از همسر خود که در حال انبار کردن گندم در زیرزمین خانهشان است، علت این کار را جویا میشود؛ و مرد، اینگونه پاسخ میدهد:
شاهمُردگی نزدیک است و به احتمال فراوان قحطی در پیش.
مرگ شاه در تاریخ ایران، با ایجاد ناپایداریهای اقتصادی و ی پیوندی دیرینه داشته است. این از آن روست که بواسطه طراحی خاص نظام پادشاهی، بخش قابل توجهی از قدرت ی و اقتصادی کشور، در ید شاه و نهادهای زیرمجموعه او بوده و این تراکم قدرت با نزدیک شدن به زمان انتخاب جانشین، هم تضاد را بین رقبا بر میانگیخته و هم در کشور ناپایداریهای اساسی ایجاد میکرده است.
در نظام جمهوری اسلامی با وجود برخی تغیرات اساسی در مقایسه با نظام پادشاهی، از آنرو که مساله تمرکز قدرت اقتصادی و ی در نهادهای زیرمجموعه بلندپایهترین مقام نظام، همچنان پابرجاست، مساله جانشینی میتواند به تضادها و بحرانهای اساسی منجر شده و به شدت پایداری ایران را در معرض تهدید قرار دهد.
با در نظر داشتن سوابق فکری هیات رئیسه کنونی مجلس خبرگان، میتوان با قطعیت بالایی بیان کرد که از سویی دستکم بیش از نیمی از ایرانیان، اختلاف نظرهایی اساسی با آنها دارند و از سوی دیگر پایداری ایران، مهمترین متغیر در منظومه فکری این هیات رئیسه نیست.
انتخابات کنونی هیات رئیسه مجلس خبرگان بیش از پیش نشان داد که با وجود تلاش تحولخواهان برای ایجاد یک اقلیت قوی در این مجلس، تحولخواهان امکان اثرگذاری در تصمیمگیریهای آن را نداشته و احتمالا در شرایط حساس، خروجی این مجلس همان خروجی مدنظر هیات رئیسه کنونی است.
با توجه به مطالب فوق، گزینه جانشین رهبرِ برآمده از این مجلس، دارای دو ویژگی خواهد بود: نخست آنکه مقبولیت چندانی در بین جامعه ایران و حتی علمای برجسته حوزههای علمیه نخواهد داشت؛ و همین امر سبب میشود که برای جبران بحران مشروعیت، دستکم در سالهای نخست، فضای کشور، فضایی امنیتی شود؛ و دیگری آنکه مفاهیمی چون منافع ملی و پایداری ایران، مفاهیمی دسته چندم در منظومه فکری فرد منتخب است.
مجموعه شرایط بیان شده و سایر مواردی که مجال پرداختن به آنها در این فرصت نیست،، ایران را در موقعیتی قرار میدهد که مساله جانشینی میتواند به بحران و چالشی برای پایداری آن منجر شود؛ چالشی اساسی، که تن تبدار ایران در شرایط کنونی به احتمال فراوان توان تحمل آن را نخواهد داشت.
من راه حل این مساله را نمیدانم؛ اما میدانم که اگر بحران آب را برخی کنشگران کلیدی به عرصه رسانه نمیکشاندند و آن را تبدیل به موضوعی برای گفتگوی ملی نمیکردند، امروز بیگمان فهم ما از بحران آب کمتر و وضعمان از شرایط کنونی بدتر بود. بنابراین نخستین گام برای مواجهه مناسب با یک چالش و مساله ملی و یافتن راه حلی بهینه، تبدیل کردن آن به موضوع گفتگویی ملی است.
از آنان که دغدغه پایداری ایران و منافع ملی را ندارند انتظاری نیست؛ اما تحولخواهان اثرگذاری که بنا به دلایل گوناگون به چنین موضوع مهمی نمیپردازند و آن را از دستور کار گفتگوهای ملی خارج کردهاند، بیگمان در برابر آینده ایران و ناپایداریهای اساسی ناشی از این موضوع مسئولاند.
در واپسین ساعات سال 1396، تمامی اساتید، دوستان و نخبگانی را که در دغدغهمندیشان به منافع ملی تردیدی نیست به چالش پرداختن به این مساله و تبدیل کردن آن به موضوع گفتگوی ملی در سال 1397 دعوت میکنم.
تنها یادمان باشد که تاریخ برای تاریخسازی منتظر ما نمیماند.
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانهی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینهی مهر و هم آتشکدهی عشق،
هم صاعقهی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین، حوصلهی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچهی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایام شمائید (پیرایه یغمایی)
برای دریافت تحلیلهایی در زمینه سیستمهای حکمرانی به کانال زیر بپیوندید:
@governancesystems
(در ضرورت توجه به خطر رسیدن چرخه شوم اعتراض، سرکوب و افول سرمایه اجتماعی نظام حکمرانی به نقطه بی بازگشت)
به جز چند باری آن هم کوتاه، فرصت بهرهگیری مستقیم از دکتر عبدالحسین نیکگهر را نیافتهام؛ اما در یکی از این معدود دیدارها او خاطرهای را تعریف کرد که با عنوان این مطلب و موضوعی که در ادامه به آن پرداخته میشود ارتباط مییابد. سالها پیش او را برای ایراد سخنرانیای در جمع برخی فرماندهان انتظامی دعوت میکنند و او در پایان سخنان خود خطاب به آنها میگوید: خاطرتان باشد که میتوان به سرنیزه تکیه کرد اما نمیتوان بر روی آن نشست».
سیستمهای حکمرانی، بسته به نوع طراحی، برای کنترل نیتیها و اعتراضها، از روشهای گوناگونی بهره میگیرند؛ که ارتباطی تنگاتنگ با درجه تکامل یافتگی آنها دارد.
سیستمهای حکمرانی متکامل، عموما با شناسایی علل موثر بر وقوع اعتراضهای عمومی، تلاش میکنند با حذف و یا کنترل علل اثرگذار بر وقوع این نیتیها، که حتی در بعضی موارد میتواند وابسته به ایجاد اصلاحاتی اساسی در طراحی خود آنها باشد، از احتمال تکرار اعتراضها کاسته و از ایجاد چرخه شوم اعتراض، سرکوب و افول سرمایه اجتماعی و مشروعیت نظام جلوگیری میکنند. بدیهی است که حتی در این نظامها نیز در مواردی معدود، چارهای جز بهرهگیری از روشهای سخت برای مواجهه با اعتراضهای عمومی وجود ندارد. این نظامها را میتوان نظامهای حکمرانی تکیه کننده به سرنیزه نامید. در این نظامها، عموما اعتراضهای عمومی به اصلاح علل موثر بر شکلگیری این نیتیها و نه شکلگیری چرخه شوم اعتراض و سرکوب منجر میشود و همین امر احتمالا یکی از علل موثر بر افزایش طول عمر این نظامهاست.
اما نظامهای ی و حکمرانی کمتر تکامل یافته، به محض مواجهه با اعتراض و نیتی عمومی سعی در پاک کردن صورت مساله از طریق اتکا به ابزارهای سخت دارند . این موضوع، سبب شکلگیری چرخهی شوم اعتراض، سرکوب، افول سرمایه اجتماعی و کاهش مشروعیت نظام میشود که در نهایت این نظامهای حکمرانی را بواسطه کثرت استفاده از ابزارهای سرکوب، وادار به نشستن بر روی سرنیزه میکند و عاقبت نشستن بر روی سرنیزه نیز مشخص است.
مدتی است که در کشور، نیتیها و اعتراضهای عمومی آشکار، از اعتراضهای ی به سوی اعتراضهای اقتصادی در اشکال گوناگون آن چرخیده است؛ و تقریبا روزی نیست که خبر تجمع و یا اعتراضی در ارتباط با موضوعی اقتصادی را در یکی از استانهای کشور نشنویم . مسائل اقتصادی در مقایسه با مسائل ی از پتانسیل بیشتری برای جلب افراد، گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون برخوردارند و کنترل اعتراضهای عمومی ناشی از این مسائل، دشوارتر و پرهزینهتر از کنترل نیتیهای عمومی ی است. این شرایط، نشانهای نگران کننده است که دلسوزان کشور پیش از آنکه چرخه شوم اعتراض، سرکوب و افول سرمایه اجتماعی به نقطهای بی بازگشت برسد میبایست به آن توجه کنند. اگرچه اصلاح علل اصلی موثر بر وضعیت اقتصادی نامناسب کشور دشوار، سخت و پرهزینه است اما در مقایسه با دشواریها و هزینههای رسیدن به نقطه بی بازگشت چیزی نیست.
@governancesystems
مسئولین وزارت بهداشت به صورت مرتب، مهمترین عوامل مرگ و میر ایرانیان را رصد کرده و اعلام می کنند، بر اساس اعلام آنها مهمترین عوامل مرگ و میر ایرانیان عبارتند از: بیماری های قلبی، سکته های مغزی، فشار خون، دیابت، حوادث جادهای و انواع سرطان. اما به نظر میرسد آنها آگاهانه یا ناآگاهانه یکی از مهمترین عوامل موثر بر مرگ و میر ایرانیان را فراموش کرده اند و آن بیماری نظام سلامت در ایران است.
یکی از مهمترین وظایف نظام سلامت، بهبود وضعیت بهداشت و سلامت جامعه هدف است. این مهم از دو طریق ممکن میشود: 1- کنترل و تنظیم رفتارهای جامعه هدف در جهت پیشگیری از وقوع بیماری 2- درمان بیماری.
یک نظام سلامت پیچیده و تکامل یافته، با اتخاذ نگرشی سیستمی به بیماری و ایجاد زمینه برای مشارکت متخصصینی از رشتههای گوناگون، جهت رسیدن به تبیینی بین رشتهای از بیماری، عموما در تحقق هدف نخست موفق است و از طریق اقدامات نرم و تگذاریهای مناسب، درخواست و هزینههای بخش درمان را به شدت کاهش میدهد.
اما یک نظام سلامت ناکارآمد و بیمار، بواسطه ناکارآمدی و ناتوانی از انجام وظایف خود در بخش نخست، بخش عمدهای از هزینهها و توان خود را صرف درمان بیمارانی میکند که بواسطه ضعف عملکردی همین نظام سلامت، به بیماری مبتلا شدهاند. چنین نظامی بیمار و ناکارآمد است و در نهایت به دلیل افزایش تعداد بیمارانی که بواسطه ادامه اثرگذاری عوامل موثر بر وقوع بیماریها مرتبا بر تعداد آنها افزوده میشود شکست خواهد خورد.
دقیقا در چنین نظام سلامت ناکارآمدی است که نقش پزشکان بیش از اندازه برجسته شده و منافع اقتصادی - ی هنگفتی بواسطه این ناکارآمدی نصیب آنها میشود؛ چرا که در یک نظام سلامت کارآمد که بر بخش نخست وظایف این نظام نیز به همان اندازه بخش دوم و حتی بیش از آن تاکید شده است، اولا هزینههای بخش درمان، که پزشکان عموما در آن شاغلاند، به واسطه کاهش تقاضا برای خدمات این بخش، کاهش یافته و در ثانی هزینههای تخصیص داده شده برای سلامت جامعه هدف در سراسر بخشهای دیگر نیز هزینه میشود؛ بنابراین بخشی از بودجههای تخصیص داده شده برای نظام سلامت، نصیب سایر متخصصینی میشود که میبایست وما برای ایفای بهینه وظیفه نخست، از تخصص و مهارت آنها نیز بهره گرفت و دیگر مجالی برای یکهتازی پزشکان و کسب مزایای اقتصادی سرشار از این ناکارآمدی توسط آنها فراهم نمیشود.
از این منظر نظام سلامت در ایران بی گمان بیمار است و یکی از دلایل اهمیت و اقتدار بیمارگونه پزشکی در این کشور، همین نظام ناکارآمد و بیمار سلامت است و البته شاید بتوان گفت یکی از موانع بزرگ پیشرو برای اصلاح و کارآمدسازی این نظام سلامت هم همین اقتدار و علاقه به حفظ آن است.
نظام سلامت بیمار ایران، بدون توجه به سبک زندگی، الگوی تغذیه، آلودگیهای هوایی و آبی و سایر عوامل اقتصادی، اجتماعی و حتی ی موثر بر وقوع بیماریها، مرتبا هزینههای هنگفتی را به بخش درمان تزریق میکند. وضعیت این نظام سلامت همانند بیماری است که دچار خونریزی داخلی شده است و پزشکان بدون توجه به این مهم، مرتبا به این بیمار خون تزریق میکنند. مقایسه بودجههای اختصاص یافته به بخش پیشگیری و درمان در نظام سلامت ایران میتواند گویای بیماری توجه بیش از حد به درمان و بیتوجهی به پیشگیری» در این نظام باشد.
از قضا، نوع تزریق بودجه به بخش درمان نیز خود به میزان بسیار زیادی ناکارآمد است و بخش عمدهای از مزایای اقتصادی بخش درمان نصیب پزشکانی میشود که تنها یکی از بازیگران این عرصه و نه وما مهمترین آنها هستند. کافی است به شکاف حقوقی و اقتداری بین پزشکان و پرستاران و سایر افراد شاغل در بخش درمان نگاهی بیاندازیم تا یکی از نمودهای مهم بیماری نظام سلامت ایران در بخش درمان را نیز مشاهده کنیم.
نظام سلامت در ایران برای آنکه بتواند نقشی اساسی در بهبود وضعیت سلامت ایرانیان بازی کند پیش از تزریق بودجههای بیشتر، نیازمند یک آسیبشناسی و درمان، با حضور متخصصینی از رشتههای گوناگون است؛ وگرنه این بیمار از توانایی لازم برای بهبود وضعیت سلامت ایرانیان برخوردار نیست و تنها همانند چاه ویلی بخش عمدهای از منابع ملی را بلعیده و نصیب عدهای اندک میکند، بدون آنکه بهبودی در وضعیت سلامت ایرانیان ایجاد شود.
@governancesystems
ایران امروز در شرایط حساس تاریخیای قرار دارد که ادامه قرنها شرایط حساس تاریخی حاکم بر این سرزمین است که به دلیل ماندگاری علت اصلی پیدایش این شرایط، جز در برهههایی بسیار کوتاه، نسبت به تاریخ کشور، دست از گریبان ایرانیان بر نداشته است. در این شرایط، به نظر میرسد تمامی افراد و جریانهایی که به منافع ملی اندیشیده و دلنگران آن هستند باید ضمن توجه به بحرانهای سترگ پیشروی ایران، تاملی دوباره پیرامون مفاهیم مهمی چون منافع ملی و ملیگرایی نمایند تا ضمن ایجاد مرز ضدیتی مشخصی بین افراد و جریانهای دلنگران منافع ملی در گفتار و عمل، و افراد و جریانهایی که اگرچه ممکن است در گفتار، سخن از دلبستگی و وم توجه به منافع ملی به میان آورند، اما در عمل نحوه کنش و تصمیمگیریهای آنها نسبتی با منافع ملی ندارد، زمینه برای مفصلبندی دوباره و هژمون شدن این گفتمان قدیمی در آیندهای نزدیک که به نظر میرسد در آن شرایط سایر گفتمانهای مطرح در فضای ی کشور، بواسطه ناکارآمدی، مشروعیتزدایی خواهند شد فراهم گردد.
این متن در تلاش برای پاسخگویی به دو دغدغه فوق، در گام نخست تلاش میکند تعاریفی مشخص از مفاهیمی چون ایران»، منافع ملی» و ملیگرایی» ارائه نموده و در گام بعد به بحرانیهایی اشاره کند که بواسطه اثرگذاری شدید بر کاهش قابلیت پایداری ایران، باید مورد توجه ملیگرایان ایرانی قرار گرفته و پیش از آنکه لطمات جبرانناپذیری را به تمامیت ارضی کشور وارد نماید پیرامون آنها چارهاندیشی کنند.
- توضیحاتی پیرامون سه مفهوم ایران، منافع ملی و ملیگرایی
ایران» برای نگارنده این متن یک سیستم پیچیده جغرافیایی- اجتماعی- ی با مرزهایی مشخص است که وظیفه تنظیم و کنترل رفتارهای درون این سیستم را همانند سایر سیستمهای مصنوع و طبیعی موجود در جهان، بخشی بر عهده دارد که آن را سیستم حکمرانی» مینامیم. اگرچه مجموعهای از عوامل پیچیده در کنار یکدیگر وضعیت تاریخی و کنونی ایران را پدید آوردهاند، اما از این منظر، علت اساسی کامیابیها و ناکامیها و بحرانهایی که این سیستم جغرافیایی- ی در طول تاریخ تجربه کرده است را باید در ضعفهایی در زمینه طراحی 3 نوع سیستم حکمرانی کلانی جستجو کرد که وظیفه کنترل و تنظیم روابط این سیستم و البته کنترل اثر عوامل اخلالگر درونی و بیرونی را در طول تاریخ بر عهده داشتهاند. این سیستمهای حکمرانی در تاریخ ایران را میتوان به سه گونه کلی تقسیم کرد: یک سیستم حکمرانی که از زمان شکلگیری ایران به منزله یک کشور تا دوران مشروطه حاکم بوده است، یک سیستم حکمرانی که بواسطه ایجاد تغییراتی در سیستم حکمرانی کهن، پس از انقلاب مشروطه، پدید آمد و تا انقلاب 1357 ادامه یافت و سیستم حکمرانی دیگری که از سال 1357 تا کنون بر کشور حاکم است.
ایران دارای یک پیشینه تاریخی از زمان نخستین تلاشها برای تاسیس این سیستم و بخشهای گوناگون آن تا کنون است. این زمان را میتوان مقارن با سال 559 پیش از میلاد و زمانی دانست که کوروش شروع به بنیان نهادن قلمرویی نمود که بعدها تبدیل به نخستین امپراتوری بزرگ جهان شد و در دوران اوج وسعت خود مساحتی بین 8.5 تا 11 میلیون کیلومتر مربع داشته است. مرزهای این سیستم از حیث ی در این بستر تاریخی بنا به دلایل گوناگون (که مهمترین آن وجود نقاط ضعفی در طراحی سیستم حکمرانی کلان است) در زمانهای مختلف دستخوش تغییراتی شده است. ایران به دلیل تاریخ کهن آن از یک قلمرو فرهنگی نیز برخوردار است که فراتر از مرزهای سیستم جغرافیایی – ی کنونی است و در برهههای خاصی از زمان در درون این قلمرو جغرافیایی-ی قرار میگرفته است. در این متن، مراد از مفهوم ایران، قلمرو جغرافیایی – ی کنونی است که یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربع وسعت دارد که در حدود یک ششم مساحت ایران در دورانی است که این سیستم از حیث گستره جغرافیایی بیشترین وسعت را داشته است.
پیش از ارائه تعریفی از ملیگرایی» باید مفهوم دیگری با عنوان منافع ملی» تعریف گردد. هنگامی که از منافع ملی سخن میگوییم مراد ما چیست؟ زمینی نمودن این مفهوم و ارائه تعریفی دقیق از آن در این دوره زمانی که بخش قابل توجهی از بازیگران عرصه ی و اجتماعی و از جمله افراد و جریانهایی که تا دیروز با مفاهیمی چون منافع ملی و ملیگرایی سر ناسازگاری داشته و ملیگرایان ایرانی را مینواختند و اکنون نیز رفتارها و تهای اتخاذ شده از سوی آنها قرابت چندانی با این اداعا ندارد لازم و ضروری است. با توجه به مفهوم پایداری» ( که مشخص کننده وضعیت یک سیستم جغرافیایی – ی در ارتباط با مساله ماندگاری از طریق شاخصهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی است) و در نظر گرفتن ایران به منزله یک سیستم پیچیده، هنگامی که از منافع ملی سخن میگوییم، مراد ما هرگونه منفعتی است که در صورت تامین، از طریق افزایش قابلیت پایداری این قلمرو جغرافیایی- ی، موجبات ماندگاری طولانی مدت آن را فراهم مینماید و بدیهی است که عمل بر خلاف منافع ملی نیز هرگونه کنش و اقدامی است که در کوتاه و بلند مدت بواسطه کاهش قابلیت پایداری این سیستم، ماندگاری آن را با چالش مواجه نماید. وضعیت این سیستم در ارتباط با شاخصهای کلان اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در کل تعیین کننده قابلیت پایداری این سرزمین است و بواسطه آنکه تمامی این حوزهها به یکدیگر مرتبط و بر هم اثرگذارند باید مجموع و برآیند آنها برای قضاوت در مورد اثرگذاری مثبت و یا منفی یک کنش، ت و یا تصمیم بر منافع ملی در نظر گرفته شود. به عنوان مثال برای قضاوت درباره اثرگذاری مثبت و یا منفی تهای اتخاذ شده در حوزه کشاورزی در حدود پنج دهه گذشه در ایران بر منافع ملی و تهای اتخاذ شده در بحث امنیت غذایی باید آنها را در کنار وضعیت کنونی ایران از نظر محیط زیست و منابع آبی قرار داد و سپس نسبت به آنها قضاوت کرد. به عبارتی اقدامات و تگذاریهایی که بدون توجه به توان اکولوژیک ایران و با شعار تامین امنیت غذایی کشور و استقلال صورت گرفته و اکنون امنیت آبی و زیست محیطی ایران را (که پایهایترین امنیتی است که یک سرزمین باید از آن برخوردار باشد) به مخاطره انداخته است را نمیتوان تها و اقداماتی در راستای منافع ملی دانست. نمونههایی از این دست را میتوان در حوزههای ت داخلی، ت خارجی و تهای اجتماعی و فرهنگی نیز جستجو کرد.
با توجه به مطالب فوق از منظر نگارنده این متن، ملیگرایی ایرانی» به معنای دلنگرانی نسبت به سرنوشت سیستمی جغرافیایی – ی به نام ایران از حیث پایداری و تلاش در جهت افزایش قابلیت ماندگاری آن است. با این تعریف ممکن است گروهها و افرادی که تا کنون در زمره ملیگرایان نبودند ملیگرا تلقی شده و گروههایی که دم از ملیگرایی و منافع ملی میزنند در خارج از مرزهای این گفتمان قرار گیرند.
این الگو و تعریف ایدهآل از ملیگرایی، علاوه بر آنکه تعارضی با دلبستگی به مناطقی در سطح محلی و استانی نداشته، که آنها نیز باید در صدد افزایش قابلیت پایداری خود در بلند مدت باشند، تعارضی با دلبستگی به سطوح کلانتر از قبیل منطقه و جهان نیز ندارد. همچنین این تعریف این امکان را برایمان فراهم میسازد تا نسبت به جریانها و کنشگران ی ایران معاصر قضاوتی دقیقتر داشته باشیم و با خط کشی نسبتا دقیق پیرامون ملیگرایی آنان و یا انطباق و یا عدم انطباق کنشهای آنها با منافع ملی در بلند مدت قضاوت کرده و سخن بگوییم.
- منافع ملی، نقطه هدف ملیگرایان
از این منظر نقطه هدفی را که ملیگرایان برای سیستمی جغرافیایی – ی در مقیاس ایران در نظر میگیرند (باید توجه داشت که هر سیستمی در صدد دستیابی به هدفی مشخص در فضای حالت است) مفهوم منافع ملی با توجه به تعریف فوق است و خواهان آن هستند که سیستم حکمرانی کشور با توجه به این نقطه هدف (که میتوان آن را شاخصسازی نمود و به صورت کمی و کیفی مورد سنجش قرار دارد)، روابط درون و برون این سیستم را تنظیم نماید. که با توجه به دادههای تاریخی میتوان بیان کرد که بواسطه ضعفهای موجود در سیستمهای تنظیمگر و کنترل کننده کلان کشور (که میتوان آنها را ذیل سه بحث ضعف در تعیین نقطه هدف؛ ضعف در زمینه حلقه فیبدک و ضعف در زمینه طراحی خود سیستم حکمرانی خلاصه کرد) تا کنون در این زمینه موفق نبودهاند و علت اساسی ناپایداری همیشگی در پاسخ این سیستم، ماندگاری آن در شرایط حساس تاریخی و دور تاریخیای را که برخی اندیشمندان به آن اشاره کردهاند از همین منظر قابل بررسی است.
با مطالعه تاریخ ایران، جریان ملیگرایی با تعریف فوق جریانی است ریشهدار و کهن که در دوران معاصر بروز و ظهور بیشتری یافته و البته با فراز و فرودهایی همراه بوده است؛ اما نکته مهم آن است که به نظر میرسد با مفصلزدایی از سایر گفتمانهای فعال در فضای ی کشور و با توجه به اعتبارزدایی از سایر جریانهای ی و پاره پاره شدن هویتها، اگر قائل به توانایی هژمونیک شدن گفتمانی در فضای ی ایران در آینده باشیم، این جریان و گفتمان، گفتمان هژمون آینده ایران در قلمروهای فرهنگی، اجتماعی و نهایتا ی خواهد بود، به عبارتی گفتمان ملیگرایی» که دال مرکزی این گفتمان منافع ملی» با تعریفی است که در قسمت فوق به آن اشاره شد، رفته رفته تبدیل به گفتمان غالب در حوزههای فرهنگی و اجتماعی شده که زمینه برای هژمونیک شدن آن در عرصه ی نیز فراهم خواهد شد.
-بحرانهای پیشروی کشور
با توجه به مطالب فوق، ایران در شرایط کنونی از حیث قابلیت پایداری وضعیت مناسبی نداشته و با بحرانهای چندگانهای روبروست که در صورت عدم توجه به آنها میتواند چالشهایی اساسی را برای بقا و ماندگاری آن ایجاد نموده و حتی در مراحل حاد و بحرانی یک بار دیگر موجب کاهش قلمرو ی آن گردد. این بحرانها به شرح ذیلاند:
بحران اقتصادی: که بارزترین نمودهای خود را در تورم، رکود و بیکاری نشان داده است و یکی از علل عمده پیدایش بحرانها در حوزههای اجتماعی و زیست محیطی است.
بحران اجتماعی: که گسترش بی رویه حاشیهنشینی در ایران، اعتیاد، سقوط سرمایه اجتماعی، وضعیت نامناسب جامعهپذیری بخش قابل توجهی از کودکان ایرانی، نیتیهای قومی و مذهبی ( کردها، آذریها، سیستانیها، اهل سنت، اهل حق و .) بارزترین نمودهای این بحران در ایران هستند.
بحران زیست محیطی: بحران آب (کمی و کیفی) که جدا از پیامدهای اجتماعی و اقتصادی در صورت ادامه وضعیت کنونی بخشهای قابل توجهی از ایران را اصولا غیر قابل ست خواهد نمود؛ آلودگی هوا به صورت عام و پدیده ریزگردها به صورت خاص، از بین رفتن جنگلها به صورت عام و خطر جدی از بین رفتن جنگلهای زاگرس ( در حدود 7 دهه گذشته وسعت این جنگلها از 12 میلیون هکتار به 6 میلیون هکتار رسیده و در 7 سال گذشته تحت تاثیر پدیده خشکیدگی بلوط در حدود یک میلیون هکتار دیگر از آن از بین رفته است از بین رفتن این جنگلها از آنجا که در تامین 40 درصد آب شیرین کشور نقش دارند و دارای نقشی اساسی در تصفیه هوای کشور میباشند در نوع خود یکی از مخاطرات بزرگ امنیت ملی است). بیابانزایی؛ فرسایش خاک و .
باید توجه داشت که اگر کنترل و کاهش دو بحران نخست در بازههای زمانی کوتاه با برنامهریزیهایی دقیق امکانپذیر باشد بحران سوم در صورت ادامه روند کنونی رفته رفته به نقطه بی بازگشتی نزدیک میشود که در صورت رسیدن به آن نقطه که در برخی قسمتهای ایران به آن رسیده است دیگر بازگشتپذیر نخواهد بود. همانطور که پیشتر نیز بیان شد تمامی این بحرانها، ریشه در کیفیت حکمرانی پایینی دارند که مهمترین علت آن طراحی نامناسب سیستم حکمرانی در کشور و عدم توجه به این مساله است که سیستمهای حکمرانی در جهان پیچیده کنونی، برای آنکه بتوانند در بلند مدت قابلیت پایداری سرزمینی را تامین کنند باید از نوع سیستمهای پیچیده انطباقی باشند. علاوه بر بحرانهای فوق، ایران در آستانه یک بحران ی تحت عنوان بحران جانشینی نیز قرار دارد که در صورت عدم چارهاندیشی مناسب پیرامون آن میتواند تمامی بحرانهای فوق را با سرعتی باورنکردنی تشدید و تعمیق نماید که پرداختن به آن مجال و فرصت دیگری را میطلبد.
- وظیفه ملیگرایان در شرایط کنونی
آنچه که ملیگرایان در شرایط کنونی باید در پی آن باشند تلاش در جهت ایجاد فضایی برای گفتگوی ملی پیرامون این بحرانها، ریشههای پدید آمدن آنها و راههای برون رفت از آنها با استفاده از رسانههای نوین ارتباطی است. در این مسیر با توجه به ساختار و طراحی خاص سیستم حکمرانی کنونی، شروع گفتگو با بلندپایهترین مقام ی کشور اصلی لازم و ضروری است، چرا که در صورت عدم همراهی ایشان، بواسطه طراحی خاص سیستم حکمرانی کنونی، در کشور چشمانداز امیدوار کنندهای وجود ندارد و با پیش آمدن بحران جانشینی، بحرانها در حوزههای دیگر با شدتی قابل ملاحظه عمق خواهند یافت و با توجه به شرایط منطقه و جهان ایران در معرض یکی از خطرناکترین شرایط تاریخی خود قرار خواهد گرفت. به عبارتی رهایی از شرایط کنونی و مواجهه بهینه با این بحرانها نیازمند ایجاد اصلاحاتی اساسی در ساختار نظام حکمرانی کنونی است که جز با همراهی بلند پایهترین شخص نظام ی در شرایط برقراری این نظام امکانپذیر نخواهد بود، اگرچه نمونههای تاریخی موفق چندانی در این زمینه وجود ندارد، اما باید امیدوار بود و هر چه سریعتر با ایشان گفتگویی مهم، مبتنی بر احترام و البته چالش برانگیز را آغاز کرد.
[1] یکم آذرماه 1395 به دعوت انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران و در نشستی با عنوان ملیگرایی در ایران معاصر» مطالبی را پیرامون ملیگرایی و بحرانهای پیشروی ایران ارائه کردم. این متن، مطالب ارائه شده در آن نشست است که البته با توجه به ملاحظاتی که در آن نشست وجود داشت و برخی مطالب مجال طرح نیافت، تکمیل و تدقیق شده است. در آن جلسه شروین وکیلی و حسام سلامت نیز به عنوان سخنران حضور داشتند که از صحبتهای آنان و نظرات سایر شرکت کنندگان حاضر در نشست نیز بسیار استفاده کردم.
اگر بخواهیم با منطق قطعی خبر درگذشت لطفعلی عسکرزاده پدر منطق فازی، را بیان کنیم باید بگوییم که او در سن 97 سالگی درگذشت؛ اما با اتکا به نظریهای که او پدیدآورنده آن بود بیان این خبر به این سادگی امکان پذیر نیست و شاید باید ساعتها در مورد آن بنویسیم.
او با طرح نظریه مجموعههای فازی به ما آموخت که جهان و واقعیت، پیچیدهتر از آن است که بتوانیم با منطق قطعی صفر و یک، آن را درک نموده و پیرامون آن قضاوت کنیم.
با اتکا به نظریه او میتوان بیان کرد که یکی از مهمترین علل بحرانهای پیچیده پیش روی ایران، عدم انطباق طراحی نظام حکمرانی این کشور با منطق فازی است. این نظام حکمرانی به پرسشهای پیچیدهای چون چگونگی کنار آمدن با محدودیتهای اکولوژیک ایران، چگونگی دست یافتن به توسعه، چگونگی تعامل با جهان، چگونگی مواجهه با مسائل اجتماعی، چگونگی مواجهه با تغییرات محیطی و . پاسخهایی سطحی و ساده داده که نه تنها به کار حل مسائل نمیآمدهاند، بلکه مسائل را به بحران تبدیل کرده و بر پیچیدگی بحرانهای پیشروی ایران دامن زدهاند.
اگر درستی نظریه عسکرزاده را پذیرفتیم، آنگاه اساسیترین گام برای مواجهه با بحرانهای پیشروی ایران، طراحی و پیادهسازی یک نظام حکمرانی فازی است؛ امری که اگرچه در سخن بسیار ساده مینماید اما در عمل اما و اگرهای بسیاری دارد که دامنهای بی نهایت بین صفر و یک را در بر میگیرند.
@governancesystems
درباره این سایت